طوری که مردم دیگر نفهمند
به من اشاره کن و بگو
" بعد آتش آن سال
شهر فرشتهها
هر چه دوید
دیگر فرشته نشد"
بگو بعد
بعداً تویش
باغ ساختند
شراب ریختند
دختر آوردند
ولی شهر کذایی همانشب
توی باران
ووقتی که برف پاک کن روشن بود
بعد آهنگ تخمی آدل
دست از شاعر گریهئو بودن برداشت
حتی برای من دیگر
عاشقانه را بس کرد
و روی مبل همان خانهای که دوست داشت
و ایکسباکس داشت
و صبحهای بهار
ترافیک پرنده داشت
ماند تا پیر تکه تکه از هم
بگو
آدمی که حالا دیگر
بگو که من دیگر
عارم میآید که بعد از رفتن تو
هیچ اتفاقی نیفتاده
[+] --------------------------------- 
[0]
تمارین (لاکپشت، کمربند، لاله، پشیمانی)
لاکپشت
نمیتواند کمربند اسکلت ببندد
نمیشود موتور سوار شود
و آبجو بنوشد
آخر لاتی لاکپشت
پیتزا و شمشیر است
لاکپشت میتواند
به عنوان تفریح
روی قبر موشهای مرده
لاله بگذارد
یا دختر خیلی جوانی را
دوست بدارد از دور
- گفت لئو لئو
تو باس رفته بمانی
لاکپشت رفته نباید برگردد
کافکا میگوید
برگشتن سوسک و لاکپشت
نهایتش
زخم عمیق و درد و بزاق سبز است
کافکا
- که خیلی غمگین است
خیلی محبوب است
سلطان چیزهای عجیب است
و حتی مترجمش خودکشی کرده -
کافکا میگوید
عاقبت تمام برگشتنها پشیمانی ست
حرف برگشتن را نزن لئو
حرف تنها مردن را زیادتر بزن
و فکر کن
گیسهاش را داده است به باد
و دنبال توی باد رفتهها نرو
لاکپشت کچل زمزمه کرد
«باد اول که بیاید
شمشیرم را برمیدارم
ماسک میزنم
و جوری که نفهمد
میدوم
- و روی دویدن
اصرار و استرس گذاشت -
میدوم
میروم دنبالش
[+] --------------------------------- 
[0]