ه ۱۷۱ ۱۷۲ ۱۷۴
یک روزی
در صفحهٔ ۱۷۳ از
کتابهای مدرسه
شعری مینویسند
و مینویسند
شاعر
غمگین و ناشناس وی
نبوده
امکان ندارد
این شعر
خودش
خود به خود
توی صفحه روییده
- وگرنه
اگر شاعرش وجود داشت
ما حتماً
- و تاکید میکند که ما حتماً -
بچههای مدرسه
با تف
از صفحه ۱۷۳
موشک میسازند
توپ بسکتبال میسازند
گلولهی لوله خودکار میسازند
و شعر صفحه ۱۷۳ را
تف میکنند توی صورت معلمها
یک روزی
شعر کوچکی از من
در میان تف و موشک و بسکتبال رستگار میشود
یک روزی دختر ها
در صفحه ۱۷۳ گل میگذارند
و مادرها
از گل صفحه ۱۷۳ میفهمند
دخترشان عقلرس شده
و به زودی سینه در خواهد آورد
[+] --------------------------------- 
[0]