تمارین (کهر، کره، کهربا)
و چشمهاش
رودخانههای خطرناک باروت
دوایر سرخی بود
که بیتفاوت
سقف را نگاه میکردند
- من
خسته بودم
خستگی بر من احاطه داشت
انگار شعری از یادم...
و دیگر هرگز یادم ...
بیتفاوت و تخت
سقف را نگاه کرد
- گفتهاند اگر تمام شب
به متقالهای سیاه شب
کهربا بدوزم
کهر
اسب تندپای سرنوشت
رام خواهد شد
و گاو خشمگین سرنوشت
هولنشتاین
کرهگاو و شیر خواهد زایید
زمستان
برف خواهد داشت
سرخی گونه خواهد داشت
و گوزن و زنگوله خواهد باید
و ما
مرگ را
- سیاهی سرد نبودن را -
از جای پاهایش در برف
کشف میکنیم
گفتهاند
میشود
مرگ را
با گلوله برف کشت
میشود که مرده باشد مرگ
دست از تو بردارد مرگ
که تو
نمرده باشی مرد دائم کپیده
و مثل مردهای دیگر برام
صبحانه
کره مربا بگذاری
ویلای در کنار دریا بگذاری
چراغ توی ویرانهها بگذاری
میگویند
اکثر مردها را آسان
میشود کنار گذاشت
چون که مردهای حسابی
قلاب نمیشوند به آدم مثل شاعرها
ولم کن علی
ولم کن کثافت...
مرگ
عاشق زمستان است
تاریکی عاشق زمستان است
هر دو تا گلولههای برفی
توی چنگال زمستان است
مرگ
هرگز
از خودش دست برنخواهد داشت
[+] --------------------------------- 
[0]