گم شدهام از دنیا
و جهان کثافت دارد
بیرون من
اتفاق میافتد
پلکهای سیمدارش آزار میدهد
و نگاه کیریش
- نه
من دیگر
آزاد نیستم
نه
من هرگز آزاد نبودهام
رها کنید مرا
کلمات خوانده شده
رها کنید مرا
حرفهای خارجکی -
اتفاقی بوده در من
که همیشه نزدیک نبودن بود
من
دارم
از حضور تن خودم
میان شعرهام رنج میکشم
از حضور مرگ در کنار جنازه
و از خود حضور
که برادر مرگ است
و مرگ از گردن
جنازهاش را بغل گرفته
و داد میزند
- داداچ...!
- داداچ....!
آه من
هر چه هم
شده باشم هم
"حرام شدهام"
[+] --------------------------------- 
[0]