ننوشتن
نوع کثیفی
از نوشتن است
آسوده نمیکند
رنج میدهد
و مثل یک
بغض کثیف
هق هق
هق هق
میکند آدم را...
[+] --------------------------------- 
[0]
باید اسم تو را امشب بگذارم
تو خاص نیستی
سردترین حتی
ولی دیگر هیچ شبی
مثل امشب نخواهد شد
- ولم کن
ولم کن بوعلی
تمام ما شعرا هم
از رودخانه میگذریم
و بله
و بله
هیچ رودخانه ای مثل رودخانههای پیش نخواهد شد
[+] --------------------------------- 
[0]
باید اسم افسردگی را سل بگذارم
در آنصورت میشود
از افسرده بودن
شبیه رمانتیسیستهای قرن فلان
سرفه کرد
و بین سینههای معشوقهای افتاد
بعد روح شد
و منتظر نگاه کرد
"تاریخ اما تاریخ"
چطور از میان دستههای طلایی حرفهای مردم
در مزارع گذشته است
[+] --------------------------------- 
[0]
گم شدهام از دنیا
و جهان کثافت دارد
بیرون من
اتفاق میافتد
پلکهای سیمدارش آزار میدهد
و نگاه کیریش
- نه
من دیگر
آزاد نیستم
نه
من هرگز آزاد نبودهام
رها کنید مرا
کلمات خوانده شده
رها کنید مرا
حرفهای خارجکی -
اتفاقی بوده در من
که همیشه نزدیک نبودن بود
من
دارم
از حضور تن خودم
میان شعرهام رنج میکشم
از حضور مرگ در کنار جنازه
و از خود حضور
که برادر مرگ است
و مرگ از گردن
جنازهاش را بغل گرفته
و داد میزند
- داداچ...!
- داداچ....!
آه من
هر چه هم
شده باشم هم
"حرام شدهام"
[+] --------------------------------- 
[0]
test
[+] --------------------------------- 
[0]