حویضه
و رهبران پانزده ساله
با پنج هزار سال از تانک
ازدواج می کردند
پرنده هایی جوان و زیبا
با جنازه های زشت
چون
هر جنازه
یادگار مادری است خرد
مانده در
زیر آوار نامه ها
غم هم
براده ی مسلسل هاست
داغ و تیز وبی حاصل
که در تن
جا می گیرد
درست لحظه ای
که فکر کرده ای
فرار کرده ای
و شعر
خونی از توست
که مبهوتانه
در صورت برادرت می پاشد
- زنان حایض هنوز
شب های خاصی
خواب ارواح و بچه می بینند
[+] --------------------------------- 
[0]