کلاف کلمات کلافه
باران بیامده
باد توی پرچم است
و انبوهی از شادروانهای شادامان
ارواح خالههای ادباری
توی لوسترها ن
- باید شمال میرفتیم
همانموقع
که زور شهلایمان بیشتر بود
عصر جدید بود
و یک فنجان دیگر از قهوه
آدم را کشتن نمیداد
(قهوه؟
چرا باید آدم از فنجان قهوه بمیرد آقای ناصری؟)
باید
بدون ادبار و شماتت
شمال میرفتیم
و آنقدر
جوجه میگردیدم
که جهان سرگیجه میگرفت
دستول باید
باید شمال میرفتیم
(کاشکی
تمام آخ این آخ این حمیرا
با رانندههای غمگین بین راهی
ازدواج میکردند
و کاشکی تمام رفتههای جهان برمیگشت
و هر چه آمده بود
بر میرفت
- در همین مایهها یا-)
دریا باید
قبل اینکه ما نمك بگیریم
عقب میرفت
[+] --------------------------------- 
[0]