رگهای توی چشم
یه ماه آبی مونده از من
یه آهوی قرمز مرده
از وقتی شب شروع شد
از اون همه مرداب
قورباغه مونده
از اون همه قصر
یه سرباز
و هر چی نوشتم
راجع به رفتن آپولو از ماه ه
ماه هنوز هست
تابون ه
ولی دلش
برا مزاحمش تنگ ه
زندههایی که عین اسب
توی چالهها میپریدن
کاشکی نیومده بودید
کاشکی که رو تنم
ورجههای آدم ندیده بودم
یه ماه آبی مونده از من
یه آهوی قرمز مرده
یه ماهی زرد
که آب و
تخته سنگ مرطوب و
حتی یه گربه نداره
[+] --------------------------------- 
[0]