گفتم کسی از من نرفته
تشنه بودیم
بچهها
دبه بردهاند آب بیاورند
بعد نشستم در خشکی
و گیسهای شكیژؤ
[+] --------------------------------- 
[0]
عینهو درخت
مرا روی قبر زنی ترسناک
ایستاده دفن کنید
عینهو چراغ
روی بالکن
یا مثل قایقی مردد
روی سیلاب اشکها
روی کون جنازه بنویسید
مردک آشغال
شاعر معاصر کثافت
بیشرف
عن
گوساله
به مبارزات ما بیتفاوت بود
به فریادهای
کردها و رشتیها
به رقص تشنهی اهواز
و آلمانی را
بهتر از لری میدانست
و شیرهای قحبهی دریدا
وی را...
- و بعدش سکوت کنید
خود دریدا گفته-
بگذارید
سکوت گریهی شما
و بغض...
-همینجا
درست بعد بغض سکوت کنید
این بهترین انواع مردن است -
من شما را نمیشناختم
من شما را نفهمیدم
هی سعدی را
تا سغدش ورق زدم
و هیچ چیزی از من
ملتهب نبود
من از شما
به اندازهی دشمنانتان
و آن یکی دشمنانتان
و آن یکیتر
متنفر بودم
و من را
تنفر مطلق
از تا تا خود
-نگاه گن
حتی..-
[+] --------------------------------- 
[0]
رگهای توی چشم
یه ماه آبی مونده از من
یه آهوی قرمز مرده
از وقتی شب شروع شد
از اون همه مرداب
قورباغه مونده
از اون همه قصر
یه سرباز
و هر چی نوشتم
راجع به رفتن آپولو از ماه ه
ماه هنوز هست
تابون ه
ولی دلش
برا مزاحمش تنگ ه
زندههایی که عین اسب
توی چالهها میپریدن
کاشکی نیومده بودید
کاشکی که رو تنم
ورجههای آدم ندیده بودم
یه ماه آبی مونده از من
یه آهوی قرمز مرده
یه ماهی زرد
که آب و
تخته سنگ مرطوب و
حتی یه گربه نداره
[+] --------------------------------- 
[0]