تمارین (ساقه، آهن، باد)
ساقههای درختهاش
بیتاب شکستن اند باد
و چیزی در جانش
درد میکند به گاه رفتن
انگار
سفره را جمع کردهاند
و یکدانه گوجه
آرزوی یکدانه گوجه
عمیق
مثل چاه
روی فرش مانده باشد
گیسبلند و دیوانه گشته است باد
و مردم غمگین
مثل شپشهای غمگین آهنی
میان زلفهاش میلولند
مزاحم
نفس میکشند
مزاحم
از نفس میافتند
مزاحم
میمیرند
و هیشکس نمیداند
که در درون باد
ساقههای درختی شکسته است
[+] --------------------------------- 
[0]