همه
از چشم هم افتادیم
و ملاحت طبع
آخرین بار مسافر بود
- دوست دخترش
تایتانیک شده بود
و جامه دان پر از کلاههاش
بریخته
و وقتی تمام چیزها برفت
اینکه تایتانیک هم رفت
حواشی جنبی ست-
همه
از چشم هم افتادیم
و این کثافت افتادن
یاد کابل میاندازد آدم را
و یاد چرخ
و یاد تکههای دستمال امید
لای
به لای باد در
که چپ که راست
راستش سرنوشت
افسوسی متراکم گردیده
از سازهای شکسته در انباری
و اندوه انسان ناساز
که کج کج
و قیج
گیج میرود در سیاهی
-عینهو مستی که در دریاچه افتاده
عینهو هستی که در دریاچه افتاده-
عینهو پیکری که تا جنازه تنها
دو تا حباب کوچک دارد
[+] --------------------------------- 
[0]