هاشم مرد
روی چشمهاش پنبه گذاشتند
و انگشتهای پاش را با نخ سفیدی به هم بستند
بعد به روح صورتیرنگش برای پرواز مهلت دادند
روح هاشم
-که وجود نداشت
چون هاشم
به روح اعتقاد نداشت-
روح هاشم
مثل تمام ارواح وجود نداشته به سمت دریا رفت
توی دریا افسر بود
توی دریا
معصومه بود اعظم بود
و خیلی پریهای دیگر
توی دریا
غیر از دریا
و پریهای دریا
چیز دیگری نبود غیر از خدا
و حتی نبودن خدا هم بر
بر بیهودگیهای دریا اضافه بود
[+] --------------------------------- 
[0]