چمنهای شکسته
خیس زیر باران چتر
اسبهای گرسنه
سر به آخور دانه
مرد قدبلند دهقان خسته
با پتک کوچکش در کنار اصطبل
و آسمان تنهایی
که تا دیگر
ماهش شکسته است
تمام ذیقعده
گرگها گرسنه اند
[+] --------------------------------- 
[0]
چمنهای شکسته
خیس زیر باران چتر
و آسمان تنهایی
که تا دیگر
ماه لاغر ندارد
[+] --------------------------------- 
[0]
جین تنگ بپوش
بگذار اسبهای زفت denim
از درههای عمیق تو بگذرند
روی صخرهها خط خون بیاندازند
و آب چالههای گل آلود را
بپراشانند
تی شرت ساده هم
تا نسیم نخ
بگذرد بر دشت
و بالای ناف
مثل اسب
بر دو پای بلند شود
و حلقه بیانداز
مردهای زیاد را
از شانه حلقه کن
و در کتیبهها بنویس
اینکه هرگز به ما نیامدی
اشتباه ما ست
ما ناامید بچههات را بزرگ و بزک
به پارک میبریم
ما امیدوار آمدنت
روی پشتبامها
تشک میاندازیم
ما
صبح ها
رقبای زشت دو ور صافت را
میبریم تراپی
و شب در کنارشان تا صبح
به غمها و سقفها خیره میشویم
[+] --------------------------------- 
[0]
جهان
که مامان چاقی آبی بود
کودکی لاغر و جنب شده است
با دستهای خاران
و پنت کثیف
جهان
جنب شده است
جهنمی با در بزرگ و تابلو
و بندگان بی سیرت
با میخهای توی چشمها
دماغ سوزنی
انگشتهای سوزنی
و پوزهبند ترسناك
برای حفاظت سگهای عبوری از عابران سگ
- من از چشمهای سرخت میترسم
از زبان دو شاخ
من از ترسیدن خودم میترسم
و ترس
توی چشم ترس
دوزیست میان آینه را
اژدهایی مکثر و مکسور و کوچک میسازد
خون همان خون اما
انسان
توله موش صورتی رنگ انسان است
[+] --------------------------------- 
[0]
لعنتی زور من کم شده
و جرایم من خیلی زیاد است
دوبار اسم تو را کنار گلهای دیگر آوردم
چند بار هنگام سخنرانی دربارهی سرنوشت خودم پرسیدم
یکبار اتهام زدم که «وقت تلف میکنی داری»
چند بار در دلم به فیلسوفهای فهمیدهات خندیدم
زور من کم است
هر چه برای آرامش وجدان
آنگشتهام را لای در میگذارم
بعد که میبرم دکتر
هیچکدام انگشتهام نشکسته
[+] --------------------------------- 
[0]
www.instagram.com/chel40e
[+] --------------------------------- 
[0]
عیناً مثل این که رفته باشه ای جهنم
و جز سیاهی
برا عذابت هیچ چیزی نیامده باشد
تکهای انبوه از جان من خالی ست
[+] --------------------------------- 
[0]
میتوانم آیا شعری بگویم دربارهی آنچه دیگر نمیتوانم بگویم و توی شعر نیمه کاره ام هی بپرسوم چرا چرا چرا؟ و شعر نیمهکاره ام را باز بگذارم مثل زخم باز فرهادی از تیشه
مشغول شستن باباش؟
[+] --------------------------------- 
[0]
فردا روز بهتری ست
به درک که فردا روز بهتری ست
چه فایده دشت سبز فردا برای دیشب
فردا برای دیشب نیست
دیشب باس
با سیاهی
فردا نبودن خوش باشد
ه https://telegram.me/V4040e
Comment: @HeBlogsin4040e
[+] --------------------------------- 
[0]
مثل اینکه نوشته باشی
که «دوستم ندارد»
و «دوستم ندارد» وی
برای دار و لفاظات گردن کج
اما
برهنه در چمن دویده
علف در پایت پیچیده
توی آب رودخانه
از فرح به ناتوانی رسیده باشی
لمس
لمس
فری از تمام دردهای دنیا
[+] --------------------------------- 
[0]
مثل در دشت فریادی
كه قبل از رسیدن به اسبهای دشت می
مثل آبآرامی
که با احتیاط از تپه
رودی در
یا نسیمی نادان از
نمیدانم تا
نمیداند
خیلی محو خیلی سرد
بیخیال دوستم دارد
و عشق بیتفاوتش
جرعهی «کافی» دنیا ست
[+] --------------------------------- 
[0]
گربهسگ
هفت جان داشت
باران میبارید
یک مرد و دویست و پنجاه و یک آینه با وحشت
مردهای خاطره با وحشت
فریاد میکشیدند
- نیم ساعت بعد
کلاس ریاضی بود
سه ساعت بعدش بیداری
چهار ساعت بعدش خواب
هفت ساعت بعدش بیداری
و ترکهای سقف
و صدای خش ملافهی بیمعنا
خش قبلاً معنا داشت
ناله معنا داشت
بیداری معنا داشت --
ارباس
توی کوه خورد زمین
گربهسگ
زخمی
به جوب آب پرید
و کوه از جنازهی سنگ
و
کوه از خردههای آینه پر بود
[+] --------------------------------- 
[0]
قابیل
آواز غمزدهاش را
از سی شروع کرد
زیرا دیدن
مادر تمام عشقهای بیکلاس بود
عقدشان را توی آسمان
نه
و بدتر از آن
در آسمان
عقد قابیل را با داف دیگری
و از آن بدتر عقد عشقش را قبلا
توی آسمان با مرد دیگری
و از آن بدتر
داف نبود دخترک اصلن
اقلیما بود
و از آن بدتر
بعدتر از سی، می است
و می
ابتدای ایمان نداشتن است
خلاصه اینکه قابیل قاتل
تا ابد کافری دونده بود
[+] --------------------------------- 
[0]