گفت
وقتی بچهها میمیرند
مادرها
جیغهای بلند میکشند
و پدرها
تکیه میدهند
به دیوارها
و با هر هق
چند سانت میروند پایین
و فردا صبح
در چاهی عمیق
بیدار میشوند
پر از دیوارهای مرطوب
و چالههای پر از اشک
وقتی بچهای مرد
وصل به دستگاه
آنقدر زنده نگاهش بدارید
تا چاهها و چاله و مادر ساکت
برای جنازه التماس کنند
گفت
غیر از این چند مورد دیگر هم هست
ولی صدای این زن
-با انگشت زینب را نشان میداد-
تمركز کافی نداشته
میروم بخوابم
با یزید کار دیگری ندارید؟
کربلا
پر از سر بریدهی پلکزن
پر از آواز بوذ
[+] --------------------------------- 
[0]