ازم به من گریخته
سرش به شانههام
نفس کشید می و شانههاش
تیغ بر گلو کشیده بود
ذوالفقارِ ذوالفقار
و آبگاش
به آبگام
مثل اسب توی موج
چلپ چلپ
شتک شتک
چلپ چلپ فتوح
پس اشکهای من چه بود؟
به صخره خورد و غرق شد گفته بود
کدام شانه صخره بود؟
چرا من حباب پس؟
و من چرا همهش حباب؟
مگر نه من که اسب
چرا وی از میان سینهام گذشته بود؟
مگر نه من عصا؟
عسی بسا که از میان موجهام
گذشته بود
مانده بود زخم
کلیم
رفته بود
زخم نیل را نبسته بود الاغ
لحیم را نبسته بود
[+] --------------------------------- 
[0]