و من آسمان را از آب گرفتم
که دست و پا میزد
با پرندههاش
با جتهای ناتوان مغروقش
من نفسزنان
آسمان را
از گردنش
گرفتم از دریا
شناکنان به ساحل بردم
ساعتش خراب بود
ماه و خورشیدش عوض میشد
ابرهای چاق سفیدش پر از جلبک بود
رعد و برقهاش ماهی داشت
من آسمان خیس و کثیف را به ساحل بردم
سالها طول کشید که خشک شد
قرنها گذشت تا دوباره پرواز کند
من
گرفتم آسمان را از دریا
و آنرا
دوباره بالای دریا کوبیدم
[+] --------------------------------- 
[0]