پناه می برم به تو
همانجور که موجها
از خیالات خود
به صخره پناه میبرند
و مرغهای دریایی از باد
پناه میبرم به تو
کراوات زده
به کلیسای تو میآیم
نقشهات را نگاه میکنم
فرشتههای روی سقفهات را
شیاطین خندانت
و اعتراف میکنم
در خیالهای من
مردهای پرزور ماهیگیر
با تورها و تویتورهای تو قساوت کردند
اعتراف میکنم
بی توجهی کردند
بی خیالی کردند
هرزگی کردند
"مرد گناهکار میگریزد به دریا
صدا میکند
دریا...! دریا...!
رهایم نکن
رستگارم کن دریا
و دریا سرخ
در خلال جوشیدن بود
و ماهیان پخته
در دهان موجها بودند"
به تو پناه میبرم
مثل پیرمردهای خسته به کوه
جوانان کوهکن به کوه
غزالهای رمیده به کوه
ُسیدی به مسجد
امامی به چاه
"مرد گناهکار
داد زد کوه...! کوه...!
شانه را بده کوه
رستگارم کن کوه...
و کوه آتش بود
عین جنگلی از الوار سوخته
تمام پرندهگانش از وی
میگریختند"
کوه به حج رفته بود
و جانانهی گناهکار
غفیله میخواندند
"کوه...!
لااقل جزایم کن کوه...!
لااقل تحملم کن کوه بگذار بتمن
آرام و دست به سینه
از سقفت بیاویزد"
کوه در خودش میریخت
دشت دود داشت
دور بود
و ماه
از آسمان
به آغوش پلنگهای هاج و واج میافتاد
[+] --------------------------------- 
[0]