علی رمانتیک میشوم
برای سرخی لب
توی آینههات
یا قاضیالقضات!
تصورم کن
ارواح مردههایی که
وجود ندارند
فقط توی رویا ادامه مییابند
توی خواب کسانی
که وانمود میکنند خواب نمیبینند
وقتی مُردم
تصورم کن
یا قاضی القضات!
در بین مردهای عضلانی
شاعر لاغری در آرزوی تو بود
که به لایکهای دختران متفنن زنده بود
به کامنتهای بوس و قلب
پرایوت مسیجها
بر صلیب اینستا
روی دار توییت
زنده بود زنده بود
کاری
کرداری
کاری
کرداری
[+] --------------------------------- 
[0]
من چهار پایهای زیبا بودم
جهان ابله مرا شکست
و با دقت از من
درخت سبز بیهودهای ساخت
که باران نیاز داشت
و برگهای زبرش
اسباب خارش چشمش بود
و بچههای شلوغ
خواب ظهرش را میگرفتند
پاییز
من سبز و خیس از باران
ناامیدترین چارپایههای جهان بودم
ه https://telegram.me/V4040e
Comment: @HeBlogsin4040e
[+] --------------------------------- 
[0]
کاش من
با افتخار در
اولین بوسه مرده بودم
در اولین شعر
در اولین خنده
کاش من
کاج تکیدهای بودم
که در آرزوی کاش شدن
توی تابستان
میمرد
کاش من
مثل کاجهای بیمار تابستانی
در همان باد داغ اول
میشکستم و میمردم
[+] --------------------------------- 
[0]
میشود به ماهی رفت
تور داشت
و از ماهی دریا گرفت
کفال و سنگین دریا را
تکه تکه کرد
ماه و صخرهاش را جدا کرد
و از موج و پرنده
رویا ساخت
میشود تا ابد
به چشمهای دریای مرده خیره شد
و توی چشمهای دریای مرده
زنان دافی را دید
که خسته هر غروب
تن و کمپوش
در سکوت
گلیم های لوله کرده را
خانه میبرند
[+] --------------------------------- 
[0]
پناه می برم به تو
همانجور که موجها
از خیالات خود
به صخره پناه میبرند
و مرغهای دریایی از باد
پناه میبرم به تو
کراوات زده
به کلیسای تو میآیم
نقشهات را نگاه میکنم
فرشتههای روی سقفهات را
شیاطین خندانت
و اعتراف میکنم
در خیالهای من
مردهای پرزور ماهیگیر
با تورها و تویتورهای تو قساوت کردند
اعتراف میکنم
بی توجهی کردند
بی خیالی کردند
هرزگی کردند
"مرد گناهکار میگریزد به دریا
صدا میکند
دریا...! دریا...!
رهایم نکن
رستگارم کن دریا
و دریا سرخ
در خلال جوشیدن بود
و ماهیان پخته
در دهان موجها بودند"
به تو پناه میبرم
مثل پیرمردهای خسته به کوه
جوانان کوهکن به کوه
غزالهای رمیده به کوه
ُسیدی به مسجد
امامی به چاه
"مرد گناهکار
داد زد کوه...! کوه...!
شانه را بده کوه
رستگارم کن کوه...
و کوه آتش بود
عین جنگلی از الوار سوخته
تمام پرندهگانش از وی
میگریختند"
کوه به حج رفته بود
و جانانهی گناهکار
غفیله میخواندند
"کوه...!
لااقل جزایم کن کوه...!
لااقل تحملم کن کوه بگذار بتمن
آرام و دست به سینه
از سقفت بیاویزد"
کوه در خودش میریخت
دشت دود داشت
دور بود
و ماه
از آسمان
به آغوش پلنگهای هاج و واج میافتاد
[+] --------------------------------- 
[0]
غم گرسنهی چاقی
تپاله میکند در من
و از خرت خالی آرواره اش بر هم
سیر نمی شود
مثل نشخوار اسبی که
سری بریده باشد لای ملافهها
خونین چون
آفر تلخ غیرقابل رد
هراس انگیزم
مردم دیگر
هیچکس معنی خنده هام را
نمی فهمد
هیچکس معنی حرف هام را نمی فهمد
[+] --------------------------------- 
[0]
جهان
کتابی از کلمات تازه شد
صخرههای داغ مقفی
موجهای افسانههای مشدد
قهرمانانی از آب
که در زمان مناسب
اژدهایانی را از آب
بیرون کشیده
بر صخرهها شتک زده
و قهرمانانه
در قطرههای بیپلاک
مه گردیدند
جهان
کتابی از کلمات تازه شد
مست از
قطرات دردناک شرابی
که بر زخم قلبش چکیده اند
[+] --------------------------------- 
[0]
نهنگی که غرق شد در دریا
فواره شد در دریا
کوه شد بر دریا
نهنگی که ساحل راهش نمی را
ماهیان دندانه سوزنی
چراغدار و قارچ قارچ
در ته دریا
کباب ویژه کردهاند
نگاهبان اقیانوس
از این پس تنها
استیک غمگینی ست
[+] --------------------------------- 
[0]
به کتابخانه وارد شد
پرسید
"گلستان جلد دوم کی در میآید؟"
و از سکوت مطلق حاکم
فاتحانه لذت برد
سعدی
روح طناز و تنهایی ست
[+] --------------------------------- 
[0]
گریختن از تو
بازگشت به تو ست
"از"ی که نزدیک "به" مینشیند
دربارهی هستی نگاه میکند
و با غرور خرد و شکسته
به ادامهی دنیا
که پارههای نبودن تو ست
واصل میگردد
تویی که وارد میشوی
تویی که روی تخت
در کنار تو
دراز میکشی
تویی که باطلانه
روی پشت خودت دست میگذاری
و لشگری از تو نرم و نازک
آنجا که دستت نمیرسد
و روی دستهای تو
قیام میکنند
[+] --------------------------------- 
[0]
مرداب رشت
برای کشت شقایق کافی است
باید بروم خیابان شهید فلان
نیزه و شمشیر و مسلسل ابتیاع کنم
برای جنگ با سوسمار خطرناک
و تیر و کمان و مسلسل بگیرم
برای حملههای هوایی
وتیربار
برای مقابله با
رگبارهای سخت
بعد یکی دو تا بسته
کاغذ آ۴
تا کتابت را بنویسی
خسته از داغی حمام برگردی
و من را ببینی
که داغی ماشه
اشارهام را شبیه شست کرده است
راستی دیجیکالا
پیژامهی سفید و هدبند قرمز هم دارد؟
[+] --------------------------------- 
[0]
عارفان دار زده
لشگر بنفش رنگ عارفان دار زده
که کنجکاو و با لبخند
به زخمهای هم
دست میزنند
توی کوچهها شبها...
و کوتی از کباب گنجشک
بهمن سیاه رنگ دماوند
شهر را به جیک جیک گرفتند
بوی باِل سوخته نیاوران را پر کرد
- برو آقا
پرنده مگر چند پر دارد؟
با سس تند قرمز
گریل گریل
آنچه در کتاب آخر خواندید
کباب بالهای کوچک من بود
صبح
مردهای بسیاری دیدند
که بیدلیل
در کنارهی چشم
ردی از تراخون دارند
[+] --------------------------------- 
[0]
موجهاش را اتو کرده
و گیسهای سپیدش را
روی شانهی صخره ریخته دریا
دوتا ماهی قرمز
زیر چشمهاش گذاشته
مرجان گردنکرده
سرش را به سینهی شب گذاشته
و آرام
نفس میکشد دریا دریا
اوضاع دنیا کلاسیک است
آخرین مرد دنیا
توی آخرین آستین دنیا
گریه کرده
به آخرین تیر سقف دنیا...
[+] --------------------------------- 
[0]
درد
اتفاق بنفشی است
که اکثرن خون ندارد
مثل
شعرهای گمشده در
کوت کاغذ یا
ورقهایی از شعری خونین
یا بدتر از همه
زیباترین شعر دنیا
که از خاطرت رفته است
و مثل مهی قرمز
آفتاب کتابی که چاپ نمیکنی را
آزار میدهد
[+] --------------------------------- 
[0]
مردهای خستگی ناپذیر بلندی
از همان ها که دست آخر
با دود سیگار و لانگ اینفکشن می میرند
از همان ها که در زمان مناسب
بالدار می شوند
و حق مردم را
از شهردار کثیف گوتهام می گیرند
مردهای زیادی
غمگین و ترسناک
بر تمام دیوار ها تکیه داده اند
دستهایشان
جام باده ای
تیغ ساده ای
زنان اما
بی خیال و رام
از پاریس
عاشقانه
بادبان کشیده اند
ه https://telegram.me/V4040e
Comment: @HeBlogsin4040e
https://telegram.me/V4040e
[+] --------------------------------- 
[0]
تنها
غمگین
و در همین نزدیکی
همانطور که دوست داشتهای
لاغر
نشسته است
شلوار جین تنگ
پیراهن روشن
ابروی تراشیده
برو به دوستهات بگو
جادوی کثافت تو
با اژدهای چینی موج و سبیلدار
چه کرده است
و چک کن که ژوست
گیتار اژدها
آهنگ سوسمارهای عشق شکسته را
نوازنده باشد
درنگ نکن
پشت پرده بمان
فقط گاه گدار با اشاره
پایین پرده را نوازش کن
جای سفید انگشتها
مثل پای برهنهی دختر
خندان
به خاک خاطره میماند
[+] --------------------------------- 
[0]
تنها
غمگین
و در همین نزدیکی
همانطور که دوست داشتهای
لاغر نشسته است
شلوار جین تنگ
پیراهن روشن
[+] --------------------------------- 
[0]
روز
February 13, 2011 at 10:37 PM
پنج شنبه
روز مردن سنگهای خشن است
از اولش هم گفتم
مردن نوبتی است
روز شنبه علفها
و روز یکشنبه زنان هر جایی
دوشنبه مردهای باکره
سه شنبه اخلاق اجتماعی
و چهارشنبه آزادی می میرد
پنج شنبه کلن
روز مردن سگهاست
سنگهای خشن هم پنج شنبه می میرند
روز جمعه ها دریا
آرام ایستاده است
[+] --------------------------------- 
[0]