انگشتهای کوچکش
مثل انگشتهای بچهها
شبیه کلیپسهای کاغذ بود
و دست راستش
سنجاق لاغری بیتفاوت
برای گیسوان دختر شادی
مثل مرد سبیلدار لاغری
آنقدر زیر پنجره میخواند
تا عصر گریه کند
و هیچ
زیباتر از گریههای مردی سبیل نیست
که صبح در کوچه آغاسی خوانده
هیچ
زیباتر از یک پرنده نیست
که آرزو دارد
کسی یارش نباشد
[+] --------------------------------- 
[0]