هر بار
هر بار نره خری مست شد
و نره خر دیگری را صدا زد
با صفات جون
هر بار
هربار عرقخوری فهمید
"که مستیام دردش را"
هر بار
جان شاعری
از سنگلاخ زندگی
میخچه گذاشته
هر بار
پنجهای از خون
رویای زنده بودن را
برای نوزادی
ناامید کرده است
هر بار
بهروزی
چاقوی قایم خورده
پنجه بر آسمان کشیدی
سیهروز گردید
هر بار
شکسته گردیدن
هربار...
[+] --------------------------------- 
[0]