و مردم
به بیابان جهانگرد
نهیب زدند تا
جهان نگردد
زیرا دنیا
پر از گرگ و رودخانه است
و گفتهاند
بیابان بوده
از تو باددارتر
از تو خشکتر
که صبحدم
سیراب
در کنار شب افتاده
تنش ردپای رودخانه ای برفی
جانش فغان گرگ
گفتند بیابان بوده
جادوگردار
گردبادتر
که رفته
و هرگز از دنیا
به شهر باز نگشته
فریب کشتی خورده
و پیکر زخمیش را
تا جزیره بردهاند
سوراخ چاهی در میان پیشانی
جنازهی خرگوشی
در کنار چاه
بیابان سکوت کرد
لبخند نمیزد
حرایش را دستش کرد
چپرهایش را برداشت
شترهای باردارش را
و گردخودگردان
خندان
به سینهی دنیا زد
[+] --------------------------------- 
[0]