Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
یک بار هزار سال پیش یک داستان تخیلی نوشته بودم از دنیایی که با بمب‌های مختلف با اسم مالوف آتش گرفته. همه مرده‌اند به جز یک عده‌ای که توی پناهگاه خودساخته دارند زندگی می‌کنن و فقط نامه نوشتن مانده و همه به هم از خستگی می‌نویسند و درباره‌ی دنیا حرف می‌زنند و همین‌طور که حرف می‌زنند صبرشان تمام می‌شد پنجره را باز می‌کردند و بعد خلاص. داستان نامه‌های آن ملت به هم بود اجرای‌ش البته مزخرف بود ولی آدم‌ها ضمن نامه‌نوشتن یکی یکی صبرشان می‌گذشت پنجره را باز می‌کردند. طبیعتن داستان با آخرین نفر که خسته می‌شد و پنجره‌اش را باز می‌کرد تمام می‌شد. داستان خیلی چرتی بود مثل اوضاع این چند ماه ه.

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM