جانی از کلمات تابان
تهی شد از قالب
و برفی از خاکستر
بر مثلث سروها بارید
سنجابهای مشوش
به پق شاخهای گریختند
چیزی به جز درخت
از جنگل
نمانده بود
جز خاری از کوه
جز هوا از خنده
جز خنده از شادی
و جز شادی از آزاد
فیلهای پیر
نام هم را به یاد آوردند
برادر شغال مرده بود
و هر که با پلنگهای منقرض دویده بود
و در شهیدهای منفرض رسیده بود
رفته بود
گشته بود
مانده بود
حسین بود
علی نبود
علی که بود
حسین رفته بود
[+] --------------------------------- 
[0]