مردی کچل که لاغر هست
با کراوات نازک مدام
در گوشم
دربارهی زمان و دربارهی
"حدیث بیقراری ماهان" میخواند
مردی که التفات خودش به زمان
و هرم کلماتش را
فراموش کرده است
زمزمه میکند
"مختاری...مختاری...مختاری"
و هیچ یادش نمیآید
تا چه حد درد کشیده
تا چه حد زیبا بوده
حتی یادش نمیآید
تا چه حد تنها بوده
جهان به نبودنهایش زیبا ست
به جای خالی گیلاسهای سرخ
روی کیک
و جای خالی نهنگهایش در دریا
و تکهای که هنوز
از نبود کلاغ روی شاخههای پارکهایش
کمرنگ است
"آه ای اسفندیار مغموم"
چشمهای زیبای تو
که تیر توش
کیر توش
کیر توش
[+] --------------------------------- 
[0]