من با خودم
به جزیرهای کوچک خواهم رفت
به جایی که آسمان و خورشید نداشته باشد
و تمام شیاطین
شنا کنان پی من میآیند
تو هم احتمالن میآیی
با بالهای سرخت
با تیغهای تیز استخوانی
روی لولاهاش
تو میآیی
کرونا میآید
تنهایی میآید
مرگ هم با تیغ مربوطه
برگمان را رها میکند
و دوان
به جزیره
میآید
تمام چیزهای دردناک جهان
با غصه
من را
به دریاها
تشییع خواهند کرد
و در اول صف
تو با چشمهای زیبای نمناک
و بالهای گستردهی صورتی رنگت
برای حاضرین دربارهی من میگویی
و منتقدهای شیطان فردا
زارپ
حرفهای تو را
توی روزنامه چاپ خواهند کرد
"وزن دنیا" کلفتتر خواهد شد
و مردهای غصهدار دنیا
قهوه بیشتر مینوشند
قهوه بیشتر مینوشند
و کودکی
که مادرش بعدها
برای تفریح و عبرت
به تور جزیره برده
به دیوار چاه میبیند
"هیچکس او را نفهمیده
هیچ سطل تشنهای
از آب
چیزی نمیداند"
[+] --------------------------------- 
[0]