وقتی حواست نبود
زیباترین کنتکتهای افسردهاش را
با مسیجهای شادمان عالی کرده
هر چه داشته را
بر پای تندرای سکویای ریخته
موج حوض فوت نموده
و در تاریک
در میان دوس دختران چارشانهاش گم شد
در میان درختها و گرگها
گوزنها
و در میان گلسنگهای نیمه قرمز
که از صخره زیباتر بودند
وقتی حواست نبود
نسیم از توان افتاد
و چرخ باد نچرخید
برگی تکان نخورد
انگار این تابستان همیشه تابستان بوده
وقتی حواست نبود
فقط فقط
روستا کمی خنکتر شد
و زنان بسیاری
پهلو به پهلو گردیدند
[+] --------------------------------- 
[0]