جهان جان
من همینورها بودم
جی جو
در لابه در لوای بوته
یا میان رودخانه غوطه
یا آخرش زیر آن درخت توت ه
که شبیه آل با لو بود
درخت / چاق بود
دستمالهای من
توی سایهها کشیده بودند
کسی باید میگفت
راوی غمگین باید
برهنه و خندان میآمد
[+] --------------------------------- 
[0]
شاعری زیبا
با شلواری پایین کشیده
و دستهای باز
من در اندوهآلود دنیا
با تاجی ازبرهنگی
رنجی پردار
که صبحها آواز میخواند
و چشمهای سیاه دقیق
و مردمک زرد
و گلوی لرزان از سرما
خانه را بیدار کردم
و دانه خوردم
و دانه خوردم
تا مرگ
که ملال از اتفاق تکرار است
[+] --------------------------------- 
[0]
Good morning Vietnam
یک لحظه بیدار میشوی
و تو را
فکورانه
در جستجوی زیباترین، مترجمان چاق سبیلدار دنیا
در کربلای کافی رنگ شاپ غروب دیوانهای
هلاک کردهاند
چراغ ادیبانهی روشنی در حلقت
و دانهی اشک شفافی
روی صورتی رنگ چشمهات...
یک لحظه بیدار میشوی
و گرگ با فکری
با دقت
مسیر رگهای تیرهی تنت را
بر پوست
ناخونبار
شیار سرخ داغ گذاشته...
یک لحظه بیدار میشوند
نگاه میکنند
شانه بالا میاندازند
قبل رفتن
صدات میکنند
تا سر کتابهات را
قبل مردن خودت
برایشان بگیری
یک لحظه
بیدار میشوی
و از آن لحظه
شعری خطی
در تو
مثل خط خون دندان در خرگوش
تا ته ته ته ته ته جنگل
روی برفها
مسلسل ادامه مییابد
[+] --------------------------------- 
[0]
اژدهایی که بال ندارد
مثل توپ کوچک چاقی
تنها
روی بالشت کوچکش خوابیده
چشمهاش دارد
خواب شهر سوخته میبیند
و پلکهاش مدام میگوید با خود
"هان
بلی
بلی
بله"
زیر بالهام را اسپری زدهام
عرق نمیکند
بوی ماهی نمیدهد
فلسهای اضافه را
پاک کردهاند هم
و گیسوان گوسفند را
شامپو کشیدهاند
برس زدهاند
ماتیک کشیدهاند
گذاشتهاند روی سنگ
و صدای نفسهای اژدها دارد
لحظههای آخر را
شماطه میزند
[+] --------------------------------- 
[0]
پاییز عریان بود
چنار هزاردست
از بادی که پوشیده بودی ترسید
زمستان خندان بود
گربهی درازی خرامان
گذشته بود از خیابان
برای نوشابهاش
دنبال تکهای از یخ بود
بهاران خجسته بود
اسب مستی
تلوتلو دویده بود این تگزس (in Texas)
نفس کشیده بود
و دشتها ظریف و گرم
مثل چرخ گردان موشها
زیر سمهایش میگردید
تابستان تابستان بود
شب
هنوز هم از خورشید
بر گلوم داغ گذاشته بودم
[+] --------------------------------- 
[0]
دریا
تو را گرفته بود از مچ
و با خود خیال کرد
دستهای گرم جنوبی
آه باد
و سرمای صخرهها
برای ماندن تمام دخترها کافی است
"هر کسی که در ساحل دویده حق دریا ست
اگر اینجا بماند
اگر برود هم...
موج
تا ابد
توی پیشانی دختر
ادامه مییابد"
رفته
همان غروب لعنتی رفته
میان هوار مرغهام
میان تلاش خرچنگهام
برای پا به پا رفتن
رفته
و جای پای کوچک برهنه بر ساحل
عمیق ترین زخمهاست
[+] --------------------------------- 
[0]
و مردهای لخت عرق خورده
با توپهای بسکتبال نارنجی
در حیاط همسایه میدوند
مرد لاغری
با زنش میگفت
"از مامان سبد خریدهام
از رضا توپ پینگ پنگ
دستهای من قوی است
در کتابها نوشته
دستهای من قوی است"
و مردهای لخت واقعی
با توپهای بسکتبال نارنجی
در حیاط همسایه میدوند
[+] --------------------------------- 
[0]