میدانم میدانم
از تن
جز همین دست لرزان نمانده
و میدانم من
برای دوست داشتنم
کافی نیست
اما
ظاهر و باطن
همینها هست
میشود غرور بلندم را
برای نصب پرده استفاده کنی
یا استقامتم را
زیر پایهی میزهای لق بگذاری
میشود من را
در کنار تخت نگاه داشت
صدام کرد بیا
و با اشتیاق من
خانه را روشن کرد
- اقتصاد خانوار
صرفه در مصارف برق -
میشود صدام کرد
"برو"
و مثل قمیش قمیشی
از نمیتونمی
قرمز و عمیق
در کنار چشمهام لذت برد
- در شمال همین ایالت
سوراخ خیلی عمیقی هست
که بومیها میگویند
درهای جهنم است
شبها دیده اند
مردهها
آتش گرفته و روشن
نفسزنان
از جحم از آن
به حجم میگریزند
[+] --------------------------------- 
[0]