خرگیوش کوچک را گرگ
آنقدر بین
رفتن و
ماندن و
مردن و
خوردن
تاب و تب داده
کزجهان
مداومن صدای زوزه میآید
وتمام جهان برفی است
جویبارهای شادمان زیبایی
و تلالو آفتاب زیبایی
و رد خون زیبای تکهی خرگوش
بر تمام برفها ست
خواب ندارد
و تاب ندارد
و دنیا دونده و زیبا ست
ولی چیز لرزانی
در توان زانوهاش
ذر زر
به فاک میرود
[+] --------------------------------- 
[0]