گسستگی
شب را بخوان
و شب را که خواندی
بگو
مشعل بیاورند
و به سوی شمالتر قیام کن
همانجا که برف
بیشتر میبارد
همانجا که دیگر زمین نیست
وآسمان
تنها خودش را
در خود میبیند
شب را بخوان
و شب را که خواندی
بگو
شراب بده
و جام را
با مردمکهای عمودی قرمز
رسا بخوان
چون سوختهها
شراب دوست میدارند
شب را بخوان
و شب را که خواندی
چراغ روشن کن
و پلک بزن
زیرا که پلکهای تو
برای زنده ماندن حیوان
اجباری است
پلک بزن
و ببین کلمات
چطور
موج میزند در رگ حیوان
ببین چطور من
ببین چطور
اسب
یکباره
پروانه میشود
[+] --------------------------------- 
[0]