میشود با لبهای تو صحبت کرد
با روان به باد رفته
میشود با تو نشست
و با تو دربارهی باد
عریان صحبت کرد
- باد مادر قحبه
لباسهای شاعر را باخود برد
شاعر
سعی کرد
خودش را
با کلاس نگه دارد
ولی باد مادر قحبه لباسهای شاعر را با خود برد -
دخترک به تاریخ شعر نگاه کرد
به مردهای عبوس جدی کچل
به شاعران چاق خمیده و گفت
"خوب شعر شما
ایدههای واضح
و رد پای ذکاوت دارد
ولی غیر اینها هیچ چیز شما
مالی هم نیست"
مرد برهنه با خود گفت
"کاشکی آفتاب بود لااقل کاشکی
آفتاب بود"
[+] --------------------------------- 
[0]