آهای دختر رشتی! آهای دختر رشتی!
بانوی لاغراندام پیچک
کویین شمال
عینهون مردهای سرخموی مست
شاعران مردهی بسیاری
- شاعر
ساده میمیرد
رقیب عشقی هیکلداری
شراب دستساز مسمومی
طناب شهوتانکیزی
غذای فاسدی
بیماری بینامی -
شاعران زیادی
بدون اینکه حتی
تو را
بدون لباس دیده باشند
مردهاند روی بامهای لبهای باریکی
در فروغ چشمهای تاریکی
همانجا که
احساس آدم بودن
لخت
در سیاهی
آرام
بر سرین زیبا شدن دست میکشد
شاعران بسیاری
بدون اینکه تو را
چیز کرده باشند
خوابهات را برات
مرده / اندوده کردهاند
و جان دادهاند تا
حیات را برات
ابردار کرده باشند
جان دادهاند تا تو
کویین شمال شوی
همانجا که شبها
و در غروب
وصبحها
مدام
قدر محترمی باران میبارد
از چشمهای زیبایی
بر شانههای زیبایی
ممنون ام که اینجایی
زیبا باش
تنها باش
از آن هر کدام که خواستی گایی
مهیا باش
جهان
منظوم ارواح چرخنده را دارد
در گرد خود گردان
نظّاره میکند
شمعی در جان
شمعی در دست
فلانی حواست هست؟
[+] --------------------------------- 
[0]