تو هیچکار نمیکنی
جز اینکه تکههای تنت را
تو هیچ کار نکردهای
و من روزی ۹ ساعت
که تکههای تنت را
- چنار
به برگهای ریختهاش نگاه کرد
به هیکلش
که تلخ
لاغر و عریان بود
به انگشتهاش
و جنگلی از وی
که توی جویبار رفته بود
به برگهاش
که لای سنگ رفته بوده
توی گل
غرق گشته بوده
تکه تکه محو شد -
- نه نه
ما عمرن هرگز
سالی قرنی هزارهای
...از این پیشترک
[+] --------------------------------- 
[0]