گرگ
برای خودش لوبیا گذاشته
هرچه کت دارد پوشیده
نگاه دوخته
به آتش در حال واپسی
گرگ تنها
برای سرمای آینده
فقط
کنیاک ناکافی دارد
و دشت سوزناک
سرد و
برفی است
زمستان میآید
و تمام جنگل
پر از مردهای برهنه ایست
پر از خشخش سرخسها
توی چشمهای سرخ
دویدن برهنههای پای
توی برفها
بخار نفسهای ترسناک
- مگر
فقط مگر الان
همانگونه که
قول داده بوده
خرگوشم از شب
با تفنگ گرم مهربانش بیاید
[+] --------------------------------- 
[0]