Reklam
.
غروب زوزه کشنده
غروب دونده
توی برف
دنبال تکه پارههای خرگوشکی که پاره کرده میگردد
- تن آدمبرفی سفت است
یخ میزند دهان آدم
برف
اینهمه برف بی تپش حاضر
برای گرگ
بهانه نمیگردد
نمیشود برای برف زوزه کشید
برف از عبور آدم از جنگل
تنش نمیلرزد
سرش همینجا بود
سرش و آن دو گوش قشنگ و چشمهای بسته اینجا بود
گلویش
گلوش
از همین لولهی صورتی همی
نفس زده
و این پنبهی خونآلود
احتمالن
پای راستش بوده
پای لنگ چپش کجاست؟
و حدقهی لرزندهی عمودی سرخش؟
و صدای برگها
و پریدن تند از شاخه
در شاخه؟
...طناب پیچپیچ زرد نمناکی
گرم
به لکهای از خون رسیده است
[+] --------------------------------- 
[0]