فکر میکردم
میشود انگشتهای تو را ببافم
و در سرما
بر کمر ببندم یا
مثل آقا بزرگ
- که سالها ست مرده
بدون هیچ دلیلی
و سالهاست در اتاقکش قرآن نمیخواند
و روی زخم دستهاش
پماد نمیمالد
و باند نمیپیچد
عمامه نمیبندد
و نان نمیخرد
و آبگوشت نمیخورد
چون خودش مرده
و زنش مرده -
میشود
دستهای تو را ببافم
و مثل محمد بلرزم زمستان
و شعرهای باکلاس بنویسم
میشود یعنی میشد
اگر یادم بود و
عین خر در گلزار
دامن از دست نمیدادم فردا
[+] --------------------------------- 
[0]