گفت
"آرام باش فرزندم
ساکت شو
باید اکنون
از جهان کناره کنی"
و نگفت
کناره بگیری
یا کناره باشی
یا کناره بایستی
یا شر و ور دیگرگفت
باید کناره کنی
و روی فعل کردن
ایستاد
و اتاق از
خاطرات بچههای دویده و نرسیده و رنج کشیده و نفهمیده و بعدش خوابیده
پر گردید
بالشت سرد خاطرات
آکنده از من بود
ملافههای سفید
لکه دار از من
و دیوارها
دیوارها
بارها
صدای او را شنیده بودند
[+] --------------------------------- 
[0]