یومالله
روز اول بود
اول ۲۰ یا ۲۲
که گردن جویبار
در ارتفاع ناامیدی از پرش سنگها شکست
روز آخر بود
همان لرزش معروف سینه
میان ۲ و ۱۸
در رکود ۳۰ها و ۳۶۵ها
توی خمیازههای ۷
در عبور ناامید بچهها از ۱۰
۲ پیدا شد
مثل باد میدویدند ۲ها
از ده آمده بودند
از سیمهای برق
موهای مانده توی شانه
از شیرهای آب
روی صندلیها دوها نشستند
توی سینما دوها
همهی کافهها پر از دو شد
- آقا دو تا بلیط
- آقا دو تا نوشابه
- آقا دوتا سیگار
وقتی کتابها را بستند
حسابها نامیزان بود
۱ها در چمن جا ماندند
در میان اعداد بیتفاوت
روی ورقهای قهوهای
و اشکهای صفرسالهها
برهان خلف صادق شد
و فرضیه را جور لوسی ثابت کرد
[+] --------------------------------- 
[0]