بنفش و مایع مرگ
دونده مثل گاو سیاهی
جنازهای در دندان
- چه عطری داشت
لاغر بود
آمادهی مردن
نادان
تازهکار
ترسو
از دنیا
شمارهای انگار
و از شمارهای
بیتی
کم باشد از گردن
اتصال سادهای از رگ
فوارههای شاهرگی
که گرگهای مردهی خاکستری رنگ
پرواز میکنند از آن
گرگ یعنی خون
ریختن یعنی پرواز
چروک گشتن از مخچه
گریز آبی از سفید چشمها
رفتن توان از تن
و گریز هوا از شش
مردن
رنج در هوا ست
دختری
توی دوردست
سل گرفته است
[+] --------------------------------- 
[0]
مردی سترگ خواهد دنیا
تا در میانهی عشقی سترگ
چون یک زن بمیرد
قناری خواهد دنیا
تا نوکش را قرابه کنه
و آب را
چون شراب بنوشد
پرندهی زردی که
آخر داستان
هایده شود
یا هایدگر گردد
[+] --------------------------------- 
[0]
- میروی پا برهنه دریا
- مگر آدم با کفش هم میرود دریا؟
- نه کلن گفتم
داستانش بعدن
فعلن میروی دریا
و دریا
- که نمادی از زندگی است
و باید اینجا خودم بگویم چون
بله من
شاعری بدبخت ام
و خوانندههای ابلهی دارم
یعنی
به ابلهترین خوانندههام
احتیاج دارم -
میروی دریا
شلپ میکنی
و هر چه ماهی دارد دریا
- کچل
قد دراز
فیلسوف
فیلمساز
نابغه
هیکلی
همه... -
دور لنگهایت می
پیچند
و تو طبعن
از تماس فلسهای ظریف دریا
خندههای ریز میکنی
ومثل سکهبازهای ثروتمند
ماهیان چاق را
پرت میکنی هوا
میروند
برق میزنند
نفس تازه میکنند
و شادمان برمیگردند
شب که میشود
خسته بر میگردی خانه
- هیچوقت هیچوقت برنمیگردم
هیچوقت خانه برنمیگردم
- مثلن یعنی
- هان
- برکه گشتی میبینی
تکه ای سمج از علف
لای انگشت پات چسبیده
- خوب؟
- گفته باشم آن علف
من نخواهم بود
من همانجور که قول داده بودم
توی تاریکترین جای دریا
میان موجها هستم
[+] --------------------------------- 
[0]
گدار
"داستان بعدی باید دریایی باشد"
در بیابان به من کسی این را گفت
- تشنه بودم
حال نمیدهد بیابان اگر
داغ و
تشنه نباشی -
گفت
"داستان دریایی
که لاجرم تشنگی دارد
خوبیش این است
که مثل فیلمهای فرهادی است
مثل خل میروی دریا
غوص میکنی
ماهی میبینی
به ته نمیرسی
و رستگار می شوی"
فکر کرد گفت
" این قانون دنیا ست
خلها رستگار میشوند
و بدبینها می روند توی گردابی اژدهایی چیزی"
گفت
"از قیافهات پیداس
تو از آن خلهایی
خل از دویدن به دریا چارهای ندارد
هامون ندیدهای؟
پاپ یون ندیدهای؟
ببین
بیا برو دریا
بیا برو دریا"
من
توی زیرپوش خستهی زردی
کلافه
دماغ بزرگم را میخاراندم
[+] --------------------------------- 
[0]
سپند
جای ماچ
روی پهلوی گوسفند غمگین
علامت آزادی است
به تن نگاه کردم و گفتم
برای گوسفندها
همین مهرهای قرمز بوس
همینکه گفته شده مال کسی هستی
تمامت
تا بند رودههات
همین
مسیر رفتن تا آغل را
آسوده میسازد"
آه من
بوی کاه و سرگین و علف میداد
تیره بر افق چشم دوختم
و هر دو فک را بر هم
اندیشه کردم
موازانه
غروب ننگین بود
غروب مثل همیشه سرد و خالی و ننگین بود
[+] --------------------------------- 
[0]
یک قطار از پروانههای منتظر
در انتظار اتمام غنچهای
و یک هزار از تاول نزاییده
حلقهای رگ درشت نکرده بر فریاد
توی چشمها ست
جهان
بیتاب و خونین و صورتی است
انگار ماهی تلخی
در انتظار تحویل پارسال
برای جهیدن باشد
یا دست گربهای
جهان از جهان چیزی نمیداند
شب از شب
نای از فریاد
چیزی نمی داند
گلو
تنها
سل و خارش داشت
مریض از خون و بیماری
چیزی نمیداند
[+] --------------------------------- 
[0]
عینن عطش بنفش
که مار و نازک و سیاه
توی شانههای ضحاک است
عینن برودتی
که در زانوان مرد اماسی است
مثل بهت کودکی نادان
که نام غذای ایدهآلش را نمیداند
مثل
تعلل قطرهی سرم
در چند لحظهی آخر
وقتی
میل شاشیدن
جان بیمارش را ...کنده
مثل مادری که
تنها خودش میداند
که کودکش مرده
مثل نام مغروری
که بازمانده از
نوزاد مردهای است
بی نهایت از جهان دورم
بینهایت از جهان تنها م
[+] --------------------------------- 
[0]
ماهی آدم نیست
اگر ماهی
در چاهی
یا لای علفهای سیاهی بماند
نمیمیرد
سرنوشت ماهی مردن در دریا نیست
و این ردیف پیاپی از گلههای گرگ
که از شانههای کوه
فرو می ریزند
- انگاری
شانه کرده باشد
زنی
گیسویش را
سیاه بور یا خرمایی -
هراسی در آدم نیست
مرد دیوانه
از هوار گیسو نمیترسد
شاعر از
کلمات بیادبی
سینه از پستانبند
و گلو
از فریاد
تنها
غمی است
آزارنده توی موجها
غمی است
که مردهای کهنهکار را
و والهای چروکیده را
چار دست و پا تا
رختخواب نبودن دریا میکشاند
[+] --------------------------------- 
[0]
باران جوادی بارید
- تو بارون که رفتی دلم زیرورو شد یک کارت بزرگی تو قلبم فرو شد کارت سلاخ به دلم آخ به دلم واخ به دلم
و ...
همینطورها
چیز دیگری غیر از آن شب بارانی که من را
در کنار خیابان گذاشتی
و طوری گریه کردی که...
آخ به دلم
چیز دیگری غیر از آن شب یادم نیست
جز اینکه بعدش
ریاضیات پیشرفته داشتم
و تو یک قرار شخصی
و چهقدر ریاضیات پیشرفته
درس غمگینی است
وقتی صدای باران
مید وست را دیوانه کرده
و عشق آدم
در نقطهای
دور از اینجا
قرار شخصی دارد
[+] --------------------------------- 
[0]
گئورگ
و عکس مرا
مرا
روی شیشههای کلیسا کندند
و زیرش نوشتند
"رستگار شد"
و برام اسب کشیدند
و گیاهی
عکس گیاهی بر سینه
یعنی
- رستگار شد -
و گیاهی در دست
- بخشنده بود -
و گیاهی
در دهان اسبم
- آممم...
معنای خاصی نداشت -
و شمشیر بزرگی به دستم دادند
و جام شرابی
و گفتند او
گفته بودند او
فاتح دریا بود
اگرچه اینجا دریا نیست
- توی عکسهام
دریا نبود
کشیدن دریا
دریای واقعی
خیلی سخت است -
و در کنار مردههایشان
مرا گماشتند تا نگاهبان مرده باشم
و در نمازخانه
تا دعایشان عمیقتر باشد
و توی تمام اتاقها
ولی من
تنها
شمشیربازی سطحی بودم
که عاشق عکس مریم بود
- بله بله مریم
با همان سینههای کوچک
و اخلاق گندش
همان عبای ول گشاد
و روسری
همان کلمات حکمی
دربارهی فلان
و حرفهای بسیار عمیق
همان که یک جلجتا
کلافهاش بودند -
ولی من
تنها
شمشیربازی سطحی بودم
که شانههای نحیف
و استخوان گلو دوست داشت
و طعم تلخ نعنا در شرابش
- نه برای رستگاری
برای اینکه
مزهی کم نعنا برای عرقخوری
بهانهی خوبی است -
شاد
شاد
گفتند شاه
ولی من
تنها
شمشیرباز کوچکی بودم
که بین آنهمه گولاخ
زیباترین عشاق مریم بود
[+] --------------------------------- 
[0]
آخر اسمت
I ه؟
یا Y ه؟
اگه بزونی کجای دلُم بالش ه
که سر بذاری My love?
تیکه تیکه از دلم که سوراخه یا
که L نداره
یا
T نداره یا
U نداره
یه تیکه راست زیر شونه
همونجا که میخوابی
سوراخ سوراخ ه
گو به من گو
کدوم دور و برهای این جهونی My Love
[+] --------------------------------- 
[0]
توی شب تابلا
تا خدای خداش ام
وگه نه
ابراش
واسادن
نه پای رفتن
نه نای گریه / دارن
مگه داد ما
داری دادی داد ما
بزنه در ببردشون از آسمون دوباره
مگه های ما
هوی ما
نٌقُّل واگوی ما
ببره درر ببردشون
از آسمون دوباره
مگه پا شیم
دستمون بلن شه
دامن آسمون و بگیره
مگه
چشا گر بگیره
دم بگیره نفسامون
تلخ شیم
بارون بگیره
مگه ماه اگه
اگه ماه اگه
جون بگیره اونوقت
کارشب تمومه
آخدا!
نکنه ابر م اینو بدونه
[+] --------------------------------- 
[0]
به شب سپردم
که با تنت مهربون شه
ستاره رو گفتم
دعا کنه بارون شه
به باد گفتم
بیاره مردا رو
که کار و کاسبیت میزون شه
که رد که میشی دوباره به نازی
کمیته نباشه
که جات و ببازی
لبات و دعات کرد
که سرخ باشه همیشه
چشات قشنگتر شه هر شب
به پات دعا کرد
صدای پات همیشه
قشنگی همیشه باشه
میشه؟
میگه
به درک که نمیشه
به درک که فردا چی میشه
[+] --------------------------------- 
[0]
میسوزم
خدا جون میسوزم
این سوختنم که میسوزم بازم
این بوی سوختهی گوش و استخونم
بست نیس؟
[+] --------------------------------- 
[0]
"تاریخ...
ارباب تاریخ...
بچههای سرزمین من از چه مردن؟"
- آدمها
راستش آدمها
میدانی آدمها
(دستهای ظریفش را
میگشاید تا دور)
زیاد بودند
زیاد
و چشمهایشان
زیاده از حد زیبا بود
[+] --------------------------------- 
[0]
گاهی وقتا که گریهام گرفته ...
باد همیشه باد توی حرفهات قولهات میره باد و سیاهی شهرو ظلمت گرفته مرد خون ه تو دنیا خونه خونه تو دنیا خون ه تموم دشت خونه آدما میون خونهها لونه کردن
آدما که گریه میکنن...
گریه که میکنه باد...
[+] --------------------------------- 
[0]
یومالله
روز اول بود
اول ۲۰ یا ۲۲
که گردن جویبار
در ارتفاع ناامیدی از پرش سنگها شکست
روز آخر بود
همان لرزش معروف سینه
میان ۲ و ۱۸
در رکود ۳۰ها و ۳۶۵ها
توی خمیازههای ۷
در عبور ناامید بچهها از ۱۰
۲ پیدا شد
مثل باد میدویدند ۲ها
از ده آمده بودند
از سیمهای برق
موهای مانده توی شانه
از شیرهای آب
روی صندلیها دوها نشستند
توی سینما دوها
همهی کافهها پر از دو شد
- آقا دو تا بلیط
- آقا دو تا نوشابه
- آقا دوتا سیگار
وقتی کتابها را بستند
حسابها نامیزان بود
۱ها در چمن جا ماندند
در میان اعداد بیتفاوت
روی ورقهای قهوهای
و اشکهای صفرسالهها
برهان خلف صادق شد
و فرضیه را جور لوسی ثابت کرد
[+] --------------------------------- 
[0]
تقدیم به بیژن عزیزم
پروانهها وقتی میخوابند
چشمهایشان بزرگتر از گرازها ست
عمیقتر از گرازها شبها
خواب میبینند
و دندان شان
حریصتر از گرازها ست
پروانهها
برای دست کشیدن
دستهای بیشتری دارند
برای بوسیدن
لبهای بیشتری
آنها به لخت شدن عادت دارند
و صدای خرناسههاشان شبها
نمیگذارد گرازها راحت بخوابند
[+] --------------------------------- 
[0]
کفو
قرمز شیطون / پر دستا تو
سرخ شیطونپرست روازآفتابگردون من
صدای تو شبای خندههاش تو
شیکسن نازک شیشه برا عمر دیواش من
حرف تموم پاره برا طلسمش تو
گف تو سر زنون ولوله جادوش اسمش من
رو بوم ریزه چیک و چیک بارون گریههاش تو
جیغ و ویغ گریه پیرزن بهونههاش من
خوابی
سر ظهرا
رو تابی
نسیم پیرنت رفته باشه بالا
حالا
تابش من
سبزهش من
آفتابش من
[+] --------------------------------- 
[0]
باشی
شب باشه
ستاره نباشه
جز چشات که باشه
باشی
شب باشه
خواب نباشه
جز صدات که باشه
[+] --------------------------------- 
[0]
پ الف یا یا زد
کاف لام غین ها
روی دال را خ ت هان
آسمان
آبی آبی است
کمی به قاف را میم زای میزند
پسرک که باید بیاید
میم حا میم دال
موهای فرفری دارد شاید
را قاف یا ها
نباید اسمش را
به میم حا میم دال بگوید
میم حا میم دال جیم الف نون
توی دستهای دخترک نبض میزند
- بش میگم سوسن
سوسن قشنگتر ه
اسم گل ه
بهتر ه
علاقه مند میشه
علاقهمند
توی پارک
پا به پا میکند دختر
باد میوزد
میان زار دال
زار دال برگها
غین الف را
قاف الف را
کاف لام الف غینی میگوید
[+] --------------------------------- 
[0]
چند شبپره
در نور آبی مایل به زرد یا
زرد مایل به قهوهای
دور و
کمرنگ میشوند
چند پشه
با هم
خون میخورند
باد میکنند
و روی علفهای تپه میخوابند
چند گورخر
با هم
دوست میشوند
می دوند
و با هم شکار میشوند
چند شترمرغ هم
با هم
بیهوده
پردرمیآورند
ناتوانیشان را
با هم
کشف میکنند
بیچاره میشوند
چند تا درخت
هم را
بغل میزنند
ماچ میکنند
اینکاره میشوند
باد
تنها و سرگردان
تابستان را
به قدم زدن
و مالیدن این و آن
گذرانیده
[+] --------------------------------- 
[0]
اگر یک پلنگ بگوزد
گلهی گورخرها
مسموم میشوند
و اگر نهنگی بگوزدبیچ
دریا خواهد خندید
و تایتانیک غرق خواهد شد
اگر خورشید بگوزد
در زمین موبایل قطع خواهد شد
ولی اگر مورچهای بگوزد
هیچکس چیزی نمیفهمد
تنها
برادر عقبی
نفسش را حبس
و مدتی راهش را
کج خواهد کرد
بیچاره مورچه
بسا
بیچاره مورچه
[+] --------------------------------- 
[0]
پیتزا
آه ای پیتزای دوست داشتنی
پیتر
آلفونینو
رومینگو
دل
پیتزای دوست داشتنی
با کچ آپ بهروز
تو را دوست دارم
تنها تو را دوست دارم
و به تو احترام میگذارم
و تمام زنانی که زیر مانتو
جز تاپ
چیزی نپوشیدهاند
و هر چه التماس میکنم
شماره را
به پسرهای پررو نمیگویند
[+] --------------------------------- 
[0]
مهری
"شویت که مرده باشد...
رختخواب سرد را
تن
تحمل نمیکند"
گیسوانش آبی است
یا باد
رنگی دیگر زده آن را در شب
چشمهایش
روزگاری سرخ
شبها هر شب
اجتماعی از خطها
از ناخن
که ریشه دوانده
در انحنای دستهاش نرم
در شانههاش گیر میکند
برجسته میشود به سینههاش
آرام میشود
و از پای برهنه
سرد
در خاک میشود
"راستش
پای برهنه
دیگر
ایوان سرد را
تحمل نمیکند"
[+] --------------------------------- 
[0]
شب
بیداری ه
غلاغه با صدای آروم عه
نه با قار گفت
باد گفت دونم
ابر گفت عجب
ماهی ه گفت
با صدای آب
آی حباب حباب
حوض تکون گرفت
یه زنی غلتید
"بچهها خوابن؟"
ماه زود اومد
چشما شو بست
کلاغی پرید
باز صپ اومد
[+] --------------------------------- 
[0]
ادامه دادن
عین سگ ادامه دادن
وقتی دنیا
علن
جیغ میزنه
ولم کن وحشی
بسه
بسه
ادامه دادن آفتاب
بعد از اذان مغرب
بعد شب
میآد شب
زیاد شب
شبا پیاده میره
توی ظل آفتاب اضافی
[+] --------------------------------- 
[0]
هلال moon غایب
ازش آویزون
نردبون تنفر مفرط
شب
جندهها
بالا میآرن
حاملهها
بالا میآرن
پر میشه دنیا
از ونگ ونگ بچههای لخت
خون لخت
کون لخت
هلال مون غایب
روی بچههای لخت جوب
دست میکشه
هلال مون غایب
هلال تهوع
هلال بچه یتیما
[+] --------------------------------- 
[0]
تقلای زمین برا گل دادن
تقلای آدما
برای باریکهی زرد
تقلای گلا برا دراومدن
تقلای شاش برا بخار شدن
ابر شدن
بارون اومدن
تقلای آدمای خیس
برا رفتن از خیابون
تقلای گلا
برا نوشیدنن بارون
[+] --------------------------------- 
[0]
شب
good ه
شب
کبود ه
تا همهش
همیشه
تا میشه باشه
بوده
touch میکنن همو
watch میکنن همو
ماچ میکنن همو آدماش وقتی خوابن
واز میکنن همو
ناز میکنن همو
تو هم
می تابن
شب
سفید ه
شب
امید ه
شب
مقاتلش رو
تا عبث ادامه میده
بد
میآد صب
وختی میآد صب
بد
عینون بدوختی میآد صبح
[+] --------------------------------- 
[0]
هنوز هم اسب ام
لکاتهای مرا
و صدهزار اسب دیگر را
در طویلهای بسته
و گاهی
هوا که خوب بود
دور میدان میدواند
در جهان خستهای
که هر چه اسب هست
من اسب ام
و جهانی که
تمام لکاتهها تویی
جهانی که
تا لحظهی دویدن هنوز
داستان رخوت انگیزی از
اسب و
داغ و
افسارها ست
[+] --------------------------------- 
[0]
آن دم که مرا زبان سخن بودی مجال گفتم درنیامد و آن زمان که مرا زبان سخن بود کلام از من بگریخت خدای داند مرا زمان و زبان هر دو بود و به باد دادم اکنون بر قریحت افسوس و بر فرصت افسوس که دست رفته به تاراجی زمان رفت و بازپس
نخواهد داد
[+] --------------------------------- 
[0]
یک قطار از پروانههای منتظر
در انتظار اتمام غنچهای
و یک هزار از تاول نزاییده
حلقهای رگ درشت نکرده بر فریاد
توی چشمها ست
جهان
بیتاب و خونین و صورتی است
انگار ماهی تلخی
در انتظار تحویل پارسال
برای جهیدن باشد
یا دست گربهای
جهان از جهان چیزی نمیداند
شب از شب
نای از فریاد
چیزی نمی داند
گلو
تنها
سل و خارش داشت
مریض از خون و بیماری
چیزی نمیداند
[+] --------------------------------- 
[0]