آختهای در من
عمیق و زارپ در من است آخته
که آرتور آن تویی
و سخاوتمند
میگذاری درد
که تنها عقیق سنگها ست
که از ریشه های حریص درختهای وقیح
و زبان زبان جویبارهای تشنه
و سمب و تپالهی قوچهای بالاپر
شکستهاند
بپیچد میان سنگ
مثل شمعی
که شانهی شعمدانی را میسوزاند
میگذاری که روشنی درد
جان سرد سنگ را
زیبا سازد
"تو شمشیر زیاد داری آرتی
بگذار کمی دیگراین یکی
در میان دو کتف من بماند"
[+] --------------------------------- 
[0]