شخ یعنی کوه
شخ
آتشی است بر جان
یخ
و دریایی
که دیوانه موج میزند
موج میزند در من
داغ از
سرمای بوسهای
بوسهای
بوسهای
- "ای کاشکی
نهنگ پوسیدهای بودم
بر ساحل
که بیهوده راه میرود در شب
چشم میدراند به سایهها
و با اندوه
سیگار میکشد
آه
ای کاش
یکی از نهنگهای پشمدار کافه بودم
یا حرف آیای بیهوده
که خودپذیر و
ایستاده است"
ال غمگین با خود گفت
شخ
آتش لرزان نیستادهای
و هرم داغی دریا
که در شعلههاش
تیسس میزند
[+] --------------------------------- 
[0]