مردم
مثل سیگارهای تلخ سوخته
شانه شانه تا تهران
ایستادهاند
با چشمهای غمگین مخطوط آبی
- کافور مردن کشتی
توی دردآبی
که مطلقن آسمانی نیست -
قهقاه خندههای رنجیده
ناخن بنفش و تیپهای خاص
- تمامن خاص
غالبن عجیب
و نوعی از بدبختی که
شبیه بدبختی مردم دیگر نیس
تمام مردم
با دردهایشان تنها هستند -
و تهران
ظرف چینی زیر سیگاری است
تنوری از آتش یونی سکس
سیگار در سیگار تا
چیزی از شب نمانده باشد
و تهران
بیمارستانی صحرایی
پر از سربازهای بیصورت است
که تنها
صدای فریادهایشان
ممیز است
نه سبیلی مانده
نه عطری
نه رغبتی
شاپ کافی و مکفی
تهران
عین پرستار زیبایی
در انتظار غلیظ الکل معلق است
[+] --------------------------------- 
[0]