12@432d5 عدس
"برلین / برلین فریبا بهترین جای دنیاست" این اولین جای یک شعری است. یک شعری مربوط به آنزمانی که جنگ بود. هنوز گاهی سرما بود و به طبع جنگ بودن گرسنگی. مال همان دورهی عجیبی که مردم با لباس وژاکت سکس میکردند و بچهدار میشدند و خیلی از زنهای حامله به خاطر نبودن خون می مردند. اکثر خون مملکت میرفت شمال برای سربازها که توی یخ یکی یکی یخ می زدند و میمردند و برای همین هم طلای آلمانیها در سیبری آن موقع کنیاک و خون بود. کنیاک برای گرم ماندن. و خون برای زنده ماندن. برای همین هم توی بارها فقط آبجو رقیق پیدا میشد و زنهای حامله توی بیمارستان میمردند. فیالواقع کیمیای زندگی نزدیک ولگا بود. شاعرها آنجا بودند. اکثر جندهها آنجا بودند و معتادهای الکل. نامهها اما شاعرانه و مغشوش از دستهای لرزان ازسرما به خانه میرسید. توی راه احتمالن اساسها ناامیدی را سانسور میکردند وگرنه دلیلی نداشت تمام نامهها انقدر پر از امید و زیبا باشد حتی همان چندتا که رسیده و توی ۷۸ هست هم جا به جا خطخطی است یعنی همین نامههای گاهگدار که در کتابخانه میبینم جا به جا تمام تن کلمه ای سیاه یا قرمز شده فقط یک حرف کوچک مان"بی نقطهدار" یا "وی نقطه دار". عجیب است آنزمان سربازها چه اصرار خنده داری به کامل نوشتن داشته اند ورونیکا میگوید که حتی او هم نمیتواند کلمات خط خورده را حدس بزند. آلمانی زبان عجیب و سختی بوده. ورونیکا میگوید زبان قدیمی آن زمان زبان بسیار پیچیده و سختی بوده. نمیشده ساده آب خورد. گرم شد و آتش روشن کرد و میگوید مردم گوشت حیوان میخوردهاند با خون و گاهی حتی زمان گرسنگی گوشت همدیگر را. میگوید هستی به اعتقاد او هستی آنموقع بسیار سختتر و زیباتر بوده برای همین هست که اکثر آدمها ترجیح میدهند در مدلهای تاریخ دیگرزندگی کنند. ورونیکا آدم رکی است میگوید تمام شعرهای آنموقع از دون استفان پانزدهم زیباتر بوده و با تاسف میگوید غم زیبا ست بعد لبخند میزند و میگوید زیبایی تمام دنیا نیست آلمانیها این را خوب فهمیدند سربازها یکطور بقیه مردم یکطور دیگر ورونیکا گفت آن دورهی کذایی را زندگی کرده برای تجربه نه فقط برای اینکه بداند و هنوز می تواند دیتای پردازش زندگی ۵ ملیون نفر را در آن زمان که محاسبه و ضبط کرده برایم نشان دهد و چندتا خوبش را هم نگه داشته دورهی خیلی سخت و جالبی بوده خیلی سخت و جالب بوده و من الان میتوانم چند ده ملیون نامهی سانسور نشده برای تحقیقم داشته بآشم که تقریبن به فاصلهی یک عدس با حقیقت فاصله دارد صدایش کردم و گفتم ورونیکا ورونیکا با عدس چه کار میشود کرد؟ به من عدس بده
[+] --------------------------------- 
[0]