تا ولم کنند
می روم جهان خودم
فرخنده میشوم
جهانی پر از ظرفهای پردارعسل
و بوتههای زنبور چارگلبرگی
جهانی که تاب در آن تنها
مال دخترهایی ست
که در حیات درخت ندارند
تا ولم کنند
میدوم به خودم
که هر گل آنجا
مردی رمانتیک و ساکت و تنها ست
که شعر تلخ می نویسد
و توی لیوان میسوزاند
تا ولم کنند
ولم نکنند
اقل لا تاولم نکنند
می روم به خودم
برای خودم در حیات
میز میگذارم
و بی وقفه داستان مینویسم
اشک بسیار داغ میریزم
و با گریه
فرخنده میشوم
[+] --------------------------------- 
[0]