چیزی میان سرم بلند
فریاد میزند
و بعد
سکوت میکند میان برف
گرگی هر شب
زنگ میزند
تمام خانههای اندوهگین من را
چک میکند
و قطع میکند
وال مصممی ساده
غلت میزند لابه لای شنهایم
و دختری کوچک
دست زیر چانه
به لغزش خاک
از گلوی افسردهام
نگاه میکند
کسی من را پوشیده
کسی
سرد بوده
و در من
غنوده است
[+] --------------------------------- 
[0]