پیشانیش را بوسیدم
و دخترک را
مثل روبانی
لای زلفهای خود بستم
گیسهام بلندتر شد
متفکر شدم
و مورچههای جهان
رد میشد از ستبر ابروهام
سبیلهام
مثل کردها
بر زمین کشیده میشد
و دستهای بزرگم
شیار شیار و دردناک و بدون درد
مثل لاک پشتهای اقیانوسی
شانههام را فرا گرفت
دیگر سریع نبودم
سبک نبودم
تنها نبودم
خانمان نداشتم
و هنگامی که سردم بود
روبان
کانکس وار اجازه داد
روی پاهایش
و در دامنش زندگی کنم
- هر کار خواستی بکنی از این به بعد قبلش با من چک کن
[+] --------------------------------- 
[0]