زنی سپید
برای من
سپیده ریخت توی جام هام
و من
ستاره پاره پاره شد
دلم و چشمهام
زنی مرا بلند کرد
قد بلند و طرد
شکستنی
امید بستنی
نماندنی و رستنی
زنی مرا
گرد کرد
کپه کرد
غم قلپه کرد
دست زد
دست داد
زنی سپید
مرا به خود کشید و دید
دیده بود
و از منی و
بر منی
زنی
که دیده بود...
بدون گفتنی
بریده بود
[+] --------------------------------- 
[0]