و ناشناس ناشناس
ناشناس
ناشناس رفتن از دنیا
شهادت من است
بالدار اسب ستاره
در پر داری
که بال نداشته
و کرم کوچک خشکی
که در تگ تکیلا
طلایی و زرد و تنها
بود
ناشناس رفتن از دنیا
با
کدرترین لبخند دنیا
تا
عزمی
نداشته از
از کویر پشت سر
خانه ای بسازد
از مردهای پشت سر
کوهی
مثل خانه ای نابینا
که روشنای زنی در آن پیچیده
زنی که رفته است
و نظم ظرفهای شسته را
و بوی توی رختهای نشسته را
مصر
به ارث گذاشته
[+] --------------------------------- 
[0]