عین جوبی
درمحاذات باغی تابستانی
که یک یک
بچه ها را
از گامهای لخت شان می شناسد
مثل دختری
با راه راه دامن و
ملیلهی مو
که از دنیا
اسبی گلوله خورده دارد
عین سنگی
در کنارهی جوب
و جوب آوازه خوانی
در میان سنگ
بیهوده نرفتن
بیهوده
سبک
نگذشتن از دنیا
بدون دیدن
بدون بوسیدن
رفتن
نفهمیدن
و تا ابد خود را
خیالاتی و لخت
باقی گذاشتن
[+] --------------------------------- 
[0]