زمستان خیلی سردش است
و من بیشتر از مردن
از اینکه روزهاست شب است می ترسم
و توی لحن جهان
میلی عظیم یه یخزدن می بینم
به گرگها گفتم
کنیاک لازم ام برادرها
دستهای من
مثل پنجههای شما پشم ندارد
من جوادی ظریفام
چاق ام
کچل ام
کمرم مشکل دارد
و آتش هم نیست
التماسشان کردم
گفتم
یا تا صبح
به پاره کردن من ادامه دهید
یا که بگذارید
آتشی
از انگشتهای خود بسازم
گفتم
نگاه کنید
ببینید
هوا سرد است
و حتی
ستبر شانههای شقایق میلرزد
بدون پوستین
قبل مردن مرا
قتل عام کنید
[+] --------------------------------- 
[0]